تهی
به نام کس بی کسان
وقتی از شبهایم برایت نوشتم آسمان تهی بود ٬ تهی از ستاره ٬ تهی از
عشق ٬ تهی از تو ٬ از من .
تمام پنچره ها گم شده بودند ٬ غریب بودند به اندازه طلوع بر سر دیوار
شب ٬ بیگانه بودند به اندازه لبخند بر روی لبهایم و تو بی ریا بودی
مثل غروب و بی صدا رفتی همانند شبنم از سر گلبرگهای شقایق
+ نوشته شده در ساعت 17:57 توسط امیر
|
کاش سراب خیالم با آب به پایان می رسید