بهار بی خزان من تویی
زمستان که رفت گفتیم بهار آمده است.
بهار آمد و رفت، اما هنوز زمستان بود.
درخت ها شکوفه دادند، اما هوا سرد بود.
گل ها غنچه کردند ، اما شاخه ها یخ زده بود.
ما فقط بهار را دیدیم.
غافل از این تلمبار برف و این همه کوران سرما

با بهار عقده ها را بازکردیم. عقده های زمستان را.
چشم های مان فقط بهار و سبزی و گل و بلبل و شکوفه و قمری و طراوت را
دید.
این ها را دل مان می خواست.
دل ها به دنیال حقیقت اند.
اما واقعیت همان زمستان بود.
بهار واقعی چه زمانی است ؟ کجاست ؟ کی اتفاق می افتد ؟
آه . . از این همه انتظار که باید کشید .

بهار بی خزان من تویی تو
بهار جاودان زند گانی
طراوت با تو معنا میشود باز
کنار هفت سین این معانی
بدون عشق رویت ناب تنها
نه عیدی هست در دل نه بهاری
تو را با عید قلبم می شناسم
تویی که آفتابی و نگاری
بهار بی خزان من توی هستی
همیشه در دل و قلبم نشتی
فروغ و روشنایی با تو هر دم
که عمر برف و سرما را شکستی

چیز زیادی بلد نیستم بگم اما پیشاپیش بهار 89 رو به همتون تبریک می گم امیدوارم همیشه سبزباشید
عیدتون مبارک

DARK SKY
کاش سراب خیالم با آب به پایان می رسید